من با حسین تشنه لب اسرار دارم
این لحظه ها با زینبــم هم کار دارم
از داغ روز سر بریـــدن جــان مادر
اینک بـرای تـــو دل خونبـــار دارم
آنقدر بر مسمار این در خیــره منگر
من خاطراتی بد از این مسمار دارم
بر سینه ی بشکسته ام انگار دیدی
یک یادگاری از در و دیــوار دارم
امشب برای گریه بر پیراهن تو
چشــم تمام عالمین را یار دارم
پیراهنت را می ربایند ای حسینم
بر گـریه بر پیــراهنت اصــرار دارم
از من کفن می خواهی ای فرزند نیکم؟
صندوق بیـتــم را بگـرد انگار دارم
یک سر به انبار درون خانه زن که
پیراهنی کهنه در آن انبــار دارم
در این تنفس های پایانی عمرم
من حرفـهایی از سر تکرار دارم
رأست به نیزه می رود ای جان مادر
از داغ رأست دیدگانی تــار دارم
قنفذ مرا یکجور دیگر زد به والله
از لطف پایش یک تن بیمـار دارم
یک ضربه بر پهلو و چندین بار سیلی
از ضــربه هـای دشمنــم آمــار دارم
جعفر ابوالفتحی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1404
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1